جدول جو
جدول جو

معنی طرفه العین - جستجوی لغت در جدول جو

طرفه العین
(طَ فَ تُلْ عَ)
یک باربر هم زدن پلک چشم (و کسانی که بضم طاء خوانند محض غلط). (غیاث اللغات) (آنندراج). چشم بهم زدن به یک دم. به یک چشم زدن. به یک چشم زد، (فرهنگستان) چشم زخم. لحظه. چشم زد: و یک طرفهالعین هیچ طاعت از او فوت نشد. (قصص الانبیاء ص 137). یک طرفهالعین تقدیم و تأخیر نیفتد. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
طرفه العین
طرفه العین در فارسی که نادرست است: یک بکار بر هم زدن پلگ چشم چشم زدنی زغنگ به یک چشمزد یک بار بهم زدن پلک چشم چشم بهم زدن بیک چشم زدن بیک چشم زد یا یک طرفه العین. بیک چشم زد: یک طرفه العین تقدیم و تاخیر نیفتد. به یک طرفه العین. در مدتی معادل یک چشم زدن: جبرئیل دست من بگرفت و مرا بیک طرفه العین باسمان اول برد. یا دریک طرفه العین. به یک طرفه العین: زصحن خاک در یک طرفه العین بر آمد تا قضای قاب قوسین. (اسرارنامه عطار) توضیح این کلمه را در تداول بضم طاء تلفظ کنند و خطاست
فرهنگ لغت هوشیار
طرفه العین
((طَ فَ هُ یا هَ عَ))
یک چشم برهم زدن، یک آن
تصویری از طرفه العین
تصویر طرفه العین
فرهنگ فارسی معین
طرفه العین
لمحه، لحظه، یک چشم به هم زدن، آن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طرفهالعین
تصویر طرفهالعین
یک چشم به هم زدن، یک آن، یک لحظه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قره العین
تصویر قره العین
آنچه مایۀ سرور و شادی یا روشنایی چشم شود
کنایه از فرزند، درّ، میوۀ دل
در علم زیست شناسی گیاهی علفی که در کنار جویبارها، استخرها و زمینهای نمناک می روید، تره تیزک آبی
فرهنگ فارسی عمید
(قُرْ رَ تُلْ عَ)
گیاهی است که آن را جزیرآب نامند. (از اقرب الموارد). جرجیرالماء وکرفس الماء نیز نامند، چه او در طعم و رایحه شبیه به جرجیر و در برگ و ساق شبیه به کرفس است و در آبها میروید. گلش زرد و با عطریت و تندی است. در آخر دوم گرم و خشک و محلل و مدر بول و حیض و مفتت سنگ گرده و مسخن مزاج و هاضم و مفتح سدد و رافع درد پهلو و یرقان و سپرز و قرحۀ امعا و مغص و حابس نزف الدم احشا سرخ کننده رخسار و نطول طبیخ او مسکن لرز و قشعریره و مضر سفل و مصلحش عناب است. (تحفۀ حکیم مؤمن). اطیوس گوید قرهالعین کرفس آبی را گویند. جالینوس گوید طعم و رایحۀ او معطر بود. و در تفسیر حنین او را به جرجیرالماء تعریف کرده اند. دیسقوریدس گوید قرهالعین نباتی است که منبت او در آب باشد و خوشبو و برگ او به کرفس مشابهت دارد و بر او رطوبتی باشد که چون دست به او رسد بر دست بچسفد. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان)
آنچه بدان خنکی چشم دست دهد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). به مجاز، نور چشم، و بر فرزند اطلاق کنند:
شیر میدان و شمسۀ مجلس
قرهالعین جان ابوالفارس.
خاقانی.
تا عالمیان بدانند که چون با جگرگوشه و قرهالعین مدارا و محابا نمی فرماید... (سندبادنامه ص 204).
ای چارده ساله قرهالعین
بالغنظر علوم کونین.
نظامی.
قرهالعین من آن میوۀ دل یادش باد
که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد.
حافظ
ترتیزک آبی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طرفه المن
تصویر طرفه المن
گز انگبین گزانگبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قره العین
تصویر قره العین
به مجاز نور چشم و بر فرزند اطلاق کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قره العین
تصویر قره العین
((قُ رَّ هُ لْ عَ یْ))
آنچه مایه روشنی چشم شود، مجازاً، فرزند
فرهنگ فارسی معین